۱۳۸۹ تیر ۱۳, یکشنبه

همکاری شاعرانه

سلام
این شعرو یکی از دوستامون لطف کرده و فرستاده.فک کنم زبان حال خودش بوده.مثل اینکه این ترم امتحانا خیلی سخت بوده:
شاعر این مثنوی دیوانه نیست/ با ریاضی خوانده ها بیگانه نیست
روز و شب خواب ریاضی دیده ام/خواب خطهای موازی دیده ام
كاش در دنیا نشان از غم نبود/صفر صفرم اینقدر مبهم نبود
حال ،بشنو اندكی از رشته ام/ مثل یك زالو به خونش تشنه ام
در ریاضی چهره ای شاداب نیست/هشت ترمی ،در انجا باب نیست
بچه ها پیوسته دشنامش دهند/گوش خود اما به فرمانش دهند
ای ریاضی ،ای ریاضی چیستی؟/می بری هردم به تیغت ،كیستی ؟
تاكه اسمت بر زبانم سبز شد/كل مغزم پیچهایش هرز شد
چون برای درسهایی مثل جبر/گاو نر می خواهد و یك مرد گبر
شخصیتهایی چنان فرما وگوس/هر كدامش قامتم را داده قوس
بچه ها از قضیه گریان می شوند/ بهر اثباتش پریشان می شوند
بهر تنها یكصدم پایان ترم /جمله می لولند انجا مثل كرم

هیچ نظری موجود نیست: